در مسیر انتظار
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

بر سر راهت نظاره کنان نشستیم من و تک تک گلبرگهای پرپر یاسی که زیر پایم بر زمین نغمه یأس را میسرودند و در اوج انتظار تنها این تابلوی غروب بود که در انتهای مسیر بینهایت جاده چشم در چشمان من قد الم کرده بود تا شاید بیایی و زیر آخرین سوسوهای آفتاب نقاش سایه ات بر تن سرد این جاده حسرت زده شوی اما باز هم خورشید به خواب رفت  و گردی پاییزی بر چهره ی آسمان نقش بست و غروب شد ولی تو هنوز هم دیر کرده ای! امروز که در فراغ تو نوروز شد کهنه روزکی ابری صاعقه های دلتنگی و تشویش قرار را از قلبم ربودند و شوق جستان و خیزان نگاهم را در مبحسی پشت پلکانم به بند کشیدند تا نگاه خشکیده ام همیشه مات باشد به  فراسوی این جاده شاید که تو بیایی و رستاخیزی خورشیدی کنی در این سالهای سرد، اما تو هنور هم دیر کرده ای! به زردی رنک مهرگان شد جسم اردیبهشتی ام وقتی بی صدا چشمانت را فرو بستی گرد تنهایی خاک تو را به عمق پیکر زمین  فرو کشید و فروکش کرد در من تاب سپری ایام بی تو؛ چنین شد که نور فانوسک چشمانم لابه لای هوای مه آلود اشک و انتظار رو به سوی خاموشی است اما تو هنوز هم دیر کرده ای؛ و اکنون من مانده ام و گلاب و گلبرگهای پرپر یاس و شمعی بر تن سنگی که مزیین به نام توست.
تقدیم به تویی که سرشار بودی از طراوت باران عیدت مبارک  





:: بازدید از این مطلب : 544
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست